ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ.
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ:
"ﺍﯾﻦ نیز بگذﺭﺩ"
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪ ساﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ. ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ برﮔﺸﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:
"ﺍﯾﻦ نیز بگذرد..."
گر به دولت برسی مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
امام عـلى علیه السلام فرمود:
مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَیْرِالْمُهِمِّ ضَیَّعَ الأَهـَمَّ
هر کس به کار غیر مهم بپردازد، کار مهم تر را تباه ساخته است!
از ضرورى ترین کارها در یک «زندگى موفق» برنامه ریزى و اولویت بندى در کارهاست.
به هر چیزى به اندازه اهمیت و ضرورتش باید بها داد و وقت صرف آن کرد.
همه کارها در یک درجه از اهمیت نیستند.
کارِ لازم داریـم و لازمـتر، مفید داریم و مفـیدتر. در یک مرحله بـاید این اولویتها را شـناخت، در گام دوم بـاید طبـق آن، برنـامه ریزى و عـمل کــرد.
این یکى از شیوه ها و نکات «مدیریت» است که انسان را در رسیدن به هدف و بهره گیرى از امکانات موفق تر مى سازد.
راستى... به چه کارى مشغولیم؟
آیا کارهاى مهم ترى هست که زمین مانده باشد؟ اگر وقت خود را صرف کارهاى کم اهمیت یا غیر ضرورى یا لغو بکنیم، در آینده حسرت این غفلت ها را خواهیم خورد و آنگاه دیگر فرصت تدارک و جبران هم برایمان نخواهد بود.
«اَهمّ» و «مُهم» کردن در امور و برنامه ریزى، شرط کامیابى است در غیر این صورت، آنچه باید انجام دهیم، زمین مى ماند و کارهاى کم اهمّیت سرمایه و وقت و عمر ما را مى خورد!
می نویسم مادر!
می خوانمش:
عشق،زندگی؛دریای مهربانی؛
همه می گویند "مادر" چهار حرف دارد اما من می گویم حرف ندارد.
مادرم همانی ست که در دریایی بی کران محبت هایش غوطه ورم ..
همانی که تا سیل عظیم غم ها به سمتم هجوم می آورند،
فانوسی می شود برای دیدگانم که همه چیز را تار می دید؛
همانی که تا زمین می خوردم اولین نفر به یاری ام برخواست؛
مادرم همان دوست می شود برایم وقت تنهایی هایم؛
وقت غم هایم؛
دستانِ گرمِ مادرم بهترین آرامبخش می شود برایم آن زمان ها؛
وقت خوشحالی ام چشمانش از شوق می لرزد ...
به اجابت دعای مادرم است که خدا بیشتر هوایم را دارد.
میلاد با سعادت حضرت زهرا (س)
و روز مادر مبارک