مجموعه متن های زیبا و آموزنده

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادمان باشه» ثبت شده است

نصیحت مادری به فرزندش

فرزندم:

روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!

در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.

هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛

هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛

پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم.
اگر دیگر جوان و زیبا نیستم؛

مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم.

اگر دیگر نسل شما را نمی فهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من ؛ برای آنچه نمی فهمم باش.

من بودم که ادب را به تو آموختم.

من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبه رو شوی.پس چگونه امروز به من می گویی چه کنم و چه نکنم.؟؟؟!!!

از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو ، چون خوشبختی من اکنون این است که باتو باشم.تو اکنون تمام زندگی من هستی.

من همچنان می دانم که چه میخواهم، فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.

هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمی کند، با من مهربان باش.

اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش؛ که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را می گرفتم.

من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است.

در کنار من باش و مرا تنها نگذار.

هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمی خواستم.

خطا های مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد.

هنوز هم خنده و بازی های تو مرا خوشحال میکند.

مرا از همصحبتی خودت محروم نکن.

هنگام تولدت با تو بودم ؛ پس هنگام مرگم با من باش.
۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰

ﺍﯾﻦ نیز بگذرد...


ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ.
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ:
"ﺍﯾﻦ نیز بگذﺭﺩ"
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪ ساﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ. ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ برﮔﺸﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:
"ﺍﯾﻦ نیز بگذرد..."

گر به دولت برسی مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی

۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اغلب ما نسبت به دیگران سخت‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان

یک استاد دانشگاه می‌گفت: یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
آری، اغلب ما نسبت به دیگران سخت‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحیح کنیم می‌بینیم به آن خوبی که فکر می‌کنیم، نیستیم.
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۰:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰

رازهایت را

رازهایت را به دو کس بگو: "خودت" و "خدایت"
در تنگنا به دو چیز تکیه کن: "صبر" و "نماز"
در دنیا مراقب دو چیز باش: "پدر" و "مادر"
از دو چیز نترس که به دست خداست: "روزی" و "مرگ"
۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ

یه ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ ...!
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﺴﺒﯽ ﻧﻤﺸﯿﻪ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ ... *ﻣﺜﻞ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﺎ*
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯾﺰﻩ ...ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺟﻤﺶ ﮐﺮﺩ ... *ﻣﺜﻞ ﺁﺑﺮﻭ 
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ ...
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ...* ﻣﺜل ﻣﺎﻝ ﺑﭽﻪ یتیم*
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺪﺭﺷﻮ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ .. مثل پدرومادر

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ ... ﻣﺜﻞ ﮔﺬﺷﺘﻪ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پﻮﻟﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺧﺮﯾﺪ ...  ﻣﺜﻞ ﻣﺤﺒﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ... ﻣﺜﻞ دوست ﻭﺍﻗﻌﯽ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ ... ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﭼﺎپﻠﻮﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ ...ﻣﺜﻞ لبخند زدن

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭﻧﻪ ... ﻣﺜﻞ تاوان

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻠﺨﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺣﻘﯿﻘﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺷﺘﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺧﯿﺎﻧﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ... ﻣﺜﻞ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻪ ... ﻣﺜﻞ گره باز کردن از کار مردم 

یه کسی همیشه هوامون روداره و همیشه بهمون عشق می ورزه  مثل ..... خدا

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰

هیچوقت وارد گذشته هیچ

هیچوقت وارد گذشته هیچ ادمی نشیم
و زیرو رویش نکنم
حتی اگر که عزیزترینت باشه
اگر که زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی
حداقل ی کرم توش پیدا میکنی..
یادمان باشه که در املای زندگی، همیشه برای محبّت تشدید بذاریم؛ تا از دوستیمون حتی نیم نمره هم کم نشود...
۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰

یادمان باشه از هردست بدیم


کاسه ی چوبی

پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر وعروس ونوه ی چهارساله خود زندگی کند.دستان پیر مرد می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست.

پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.

یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!

یادمان باشه که :
"از هردست بدیم ازهمون دست می گیریم ..."

۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

ما با احساس زنده هستیم نه با

تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی
اون روز چه لباسی می پوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون می کنی؟
با چه ماشینی گردش می کنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب می کنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه.
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه.
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .

دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره...
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه.

طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمی کنه..
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمی کنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.

اون وقته که می بینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند.....

ما با احساس زنده هستیم نه با اموال.

قدر همدیگه رو بدونیم ...د

 

الهی قمشه ای " َ

۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰

محبت هیچگاه فراموش نمی شود

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند

بین رَآه سر موضوعی. اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند

یکی از ان ها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد

دوستی که سیلی خورده بود سخت ازرده شد

ولی بدون انکه چیزی بگوید روی شنه های بیابان نوشت:

امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زِد

ان دو کنار یکدیگر به رَآه خود ادامه دادند به یک ابادی رسیدند

تصمیم گرفتند قدری انجا بمانند و کنار برکه أب استراحت کنند

ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد

نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمک او شتافت

و او را نجات داد بعد از انکه از غرق شدن نجات یافت

بر روی سخره ای سنگی این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد

دوستش با تعجب از او پرسید:بعد از انکه من با سیلی تو را ازردم تو ان جمله را روی شن ها نوشتی ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی؟
لبخند زد و گفت وقتی کسی ما را آزار می دهد باید روی شن های صحرا نوشت تا باد های بخش ان را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند باید ان را روی سنگ حک کرد تا هیچ بادی نتواند ان را از یاد ها ببرد
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هفت پند

""هفت پند بسیارزیبا از مولوی"" 
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی..
: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ…ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ…

۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰