کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت

زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود

هنگام برداشت محصول بود

شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد

و به پیرمرد کمی ضررزد.

پیرمردکینه روباه را به دل گرفت

بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد

مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد

روباه شعله وردر مزرعه به اینطرف وآن طرف میدوید وکشاورز بخت برگشته هم به دنبالش

در این تعقیب و گریز گندمزار به خاکستر تبدیل شد

وقتی کینه به دل گرفته ودر پی انتقام هستیم

باید بدانیم آتش این انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت

ببخشیم وبگذریم ...